2010/11/07
2010/11/05
برداشت آزاد

شمع نيم مرده
چون بوم بر خرابه دنيا نشسته ايم
اهل زمانه را به تماشا نشسته ايم
بر اين سراي ماتم و در اين ديار رنج
بيخود اميد بسته و بيجا نشسته ايم
ما را غم خزان و نشاط بهار نيست
آسوده همچو خار به صحرا نشسته ايم
گر دست ما ز دامن مقصد كوته است
از پا فتاده ايم نه از پا نشسته ايم
تا هيچ منتظر نگذاريم مرگ را
ما رخت خويش بسته مهيا نشسته ايم
يكدم ز موج حادثه ايمن نبوده ايم
چون ساحليم و بر لب دريا نشسته ايم
از عمر جز ملال نديدم و همچنان
چشم اميد بسته به فردا نشسته ايم
آتش به جان و خنده به لب در بساط دهر
چون شمع نيم مرده چه زيبا نشسته ايم
اي گل بر اين نواي غم انگيز ما ببخش
كز عالمي بريده و تنها نشسته ايم
تا همچو ماهتاب بيايي به بام قصر
مانند سايه در دل شب ها نشسته ايم
تا با هزار ناز كني يك نظر به ما
ما يكدل و هزار تمنا نشسته ايم
چون مرغ پر شكسته فريدون به كنج غم
سر زير پر كشيده و شكيبا نشسته ايم
عکس از: arash
2010/11/02
2010/11/01
برداشت آزاد
(1)
برف
(1)
برف بازی
(2)
دوتایی
(1)
سرخوشانه
(4)
شهر برفی
(2)
عکسهای تنهایی
(7)
عکسهای یادگاری
(1)
یک روز برفی
(3)
بایگانی وبلاگ